بیا تو نترس
همه چي
باران
تاريخ : پنجشنبه چهارم اسفند 1390

 

عشق را معنا می کنم زیر باران

 بدون چتر

 خیس می شوم تا اعماق وجودم

 می لرزم

 تا عشق تر شود از افکارم

 من چتر ندارم

 قامتم خیس است، از شور، از عشق

 هدیه می دهم تمام احساس تَر شده از وجودم

 به دانه ای که خود می کارم در باغچه ی خیالم

 آن روز را چه کسی مژده به تو خواهد داد؟

 که در این شوره زار

 باغچه ایست از خیال

  که روییده در او

 غنچه ای از احساس

 

 




 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:شعر, داستان کوتاه, داستان های کوتاه, داستان زیبا, داستان جالب, داستان, علمی, مطالب جالب, توسط محمد رحماني |